روزهای شلوغ و بامزه من

ساخت وبلاگ
دلم اندازه ی این ابرا گرفته... امروز اینقد حالم بده که هر دقیقه صد بار با خودم میگفتم کاشکی همون پارسال که خدا فرشته ی مرگ و فرستاد سراغم منو با خودش میبرد...کاشکی پارسال کسی آخر شب یادش نمی اومد که از من خبری بگیره... کاشکی همونطوری که خوابیده بودم هیچ وقت صدای زنگ گوشی رو نمی شنیدم... باز میگم خدایا منو ببخش...ناش روزهای شلوغ و بامزه من...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای شلوغ و بامزه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8sahardarya902 بازدید : 16 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 1:15

امسال مدرسه برام جذاب نیست

امسال اصلا تو مدرسه حالم خوب نیست

یا خودِ خدا...

 

روزهای شلوغ و بامزه من...
ما را در سایت روزهای شلوغ و بامزه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8sahardarya902 بازدید : 10 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 1:15

ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــﻪ ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ ﮐﺴـﯽ ﺩﻭﺳﺘـــــــــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ ﻣﺜـﻞ ﺩی ﻣﺜـﻞ ﺑﻬﻤـــﻦ ﻣﺜـﻞ ﺍﺳﻔﻨــــــﺪ ﻣﺜـﻞ ﺯﻣﺴﺘــــــــﺎﻥ ﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ ﯾـﺦ ﺯﺩﻩ ﺁﺭﺯﻭﻫـــــــــﺎﯾـﻢ ﻗﻨﺪﯾــــﻞ ﺑﺴﺘــﻪ ﺍﻣﯿــــــﺪﻡ ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ ﺩﻓــــــــﻦ ﺷـﺪﻩ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻣـــــﺪنی ﺩﻝ ﺧﻮﺷ روزهای شلوغ و بامزه من...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای شلوغ و بامزه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8sahardarya902 بازدید : 12 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 1:15

یه دختر داداش دارم کلاس اولیه...سر سفره داشتیم غذا میخوردیم هی به من اشاره میکرد که اون نردبونو بده.

...منم که متوجه نمیشدم...خدایا باز سر سفره من نردبون از کجا بیارم؟

میگم عمه بیا این نردبونو نشون بده ببینم چیه؟

فک میکنید چی میخواست؟

منم نمی دونستم...

بچه قالب یخ و میخواست...

روزهای شلوغ و بامزه من...
ما را در سایت روزهای شلوغ و بامزه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8sahardarya902 بازدید : 23 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 1:15

متن تبریک تولد, اس ام اس تبریک تولد, تبریک تولد جدید ,عکس تبریک تولد , کارت پستال تبریک تولد

بهترین دوست من ماه تولدت مبارک!

 

انشاءلله که خوشبخت و شاد باشی!

روزهای شلوغ و بامزه من...
ما را در سایت روزهای شلوغ و بامزه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8sahardarya902 بازدید : 10 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 1:15

پدرم که رفت

شهر خالی شد

پدر

مگر تو چند نفر بودی؟؟؟؟

روزهای شلوغ و بامزه من...
ما را در سایت روزهای شلوغ و بامزه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8sahardarya902 بازدید : 9 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 1:15

دیگه تصمیم خودمو گرفتم... هیچی هم نمی تونه مانع تصمیمم بشه! شنبه قراره یه لیست سیاه از شلوغای کلاس رو بدم به آقای مدیر تا یه احوالپرسی حسابی باهاشون داشته باشه! و حقیقتا این آقای مدیر ما چنان جبروتی داره که وقتی با بچه ها حرف میزنه من یکی که زهره ترک میشم اونام که از ترس زبونشون بند میاد مجبورم بفرستم ...اگه نفرستم حرفم پیششون بی اعتبار میشه... + نوشته شده در  یکشنبه هفتم آذر ۱۳۹۵ساعت 18:39  توسط سحر  |  روزهای شلوغ و بامزه من...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای شلوغ و بامزه من دنبال می کنید

برچسب : لیست,سیاه, نویسنده : 8sahardarya902 بازدید : 5 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:34

بالاخره شنبه موعود رسید و زنگ اول که هیچی...زنگ دوم گفتم بچه ها اینطوری نمیشه حتما باید آقای مدیر بیاد... و خیلی جدی و عصبانی به نماینده کلاس گفتم: آروین پا شو برو آقا رو صدا کن بیاد...بعضیا دیگه شورشو در آوردن و به هیچ طریقی درست شدنی نیستن! چند دقیقه بعد آقای مدیر با جبروت و عصبانیت وارد کلاس شد کلی خط و نشون کشید و چند نفری رو هم تشر زد و وقتی خوب فضا آماده شد گفت حرف آخرمو میگم: اینجا بهترین مدرسه ی شهره...فقط دانش آموز خوب و درس خون و مودب جاش اینجاس! چند نفری باید ازین کلاسا کم کنیم چون کلاسا خیلی شلوغه... اگر یک بار دیگه خانوم معلم ازتون شکایت کنه پرونده تون رو میدم زیر بغلتون که برین ا روزهای شلوغ و بامزه من...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای شلوغ و بامزه من دنبال می کنید

برچسب : آقای,مدیر, نویسنده : 8sahardarya902 بازدید : 19 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:34

در کلاس باز بود و دیدم مادری نگران پشت در ایستاده و منتظره که من برم پیشش خودشو معرفی کرد و ماجرایی رو که شنبه پیش اومده بود از زبان عرشیا تعریف کرد گفت تو رو خدا اجازه بدین فقط سر کلاس بشینه این اگه از مدرسه اخراج بشه معلوم نیس چه بلایی سرش بیاد دیگه بزرگ شده و من نمیتونم همهجا کنترلش کنم اینجا حداقل مطمئنم کجاس و جاش امنه... چقدر حرفاش مث یک پتک تو سرم فرود می اومد... چقدر از چهره ناراحتش شرمنده شدم اصلا قرار نبود هیچ کس اخراج بشه فقط یک تهدید در حد کلاس بود که بچه خیلی اونو جدی گرفته بود... مادر عرشیا رو آروم کردم و بهش اطمینان دادم که این کارو نمی کنیم مادرش چقدر نگران بود و بنده خدا چقدر روزهای شلوغ و بامزه من...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای شلوغ و بامزه من دنبال می کنید

برچسب : مادر,عرشیا, نویسنده : 8sahardarya902 بازدید : 13 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:34

کم گرفتاری و کار داشتم که این یکی هم اضافه شد

لطفا  منو در جریان بازیهای لیگ اروپا بذارین

قرار شده شبایی که این دو تیم بازی دارن فرداش از طرفدارای تیم بازنده بپرسم

حالا چقدم که من از فوتبال بدم میاد حالا باید بشینم لیگهای جهانی رو هم دنبال کنم...

در ضمن تیم برنده هم باید شیرینی بیاره برا بقیه کلاس

پیشنهاد بدین شیرینی چی بگیریم ازشون؟؟؟

+ نوشته شده در  یکشنبه دهم بهمن ۱۳۹۵ساعت 20:14  توسط سحر  | 
روزهای شلوغ و بامزه من...
ما را در سایت روزهای شلوغ و بامزه من دنبال می کنید

برچسب : بارسا,رئال؟, نویسنده : 8sahardarya902 بازدید : 8 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:34